ارزش اعتقاد به مقام امامت امامان

ارزش اعتقاد به مقام امامت امامان

میسر بن عبدالعزیز یکى از شیعیان و مؤ منین راستین  مى گوید: به حضور امام صادق (ع ) رفتم و عرض کردم : در همسایگى ما، مردى زندگى مى کند که من شب براى نماز بیدار نمى شوم مگر از صداى او، که گاهى مشغول قرائت قرآن است و آیات قرآن را مکرر مى خواند و زارزار گریه مى کند و گاهى مناجات و دعا مى کند.و از حال او به جستجو پرداختم ، گفتند: او شخصى است که از همه ما گناهان پرهیز مى کند (خلاصه یک چنین همسایه مؤ من و پاکى دارم.امام صادق (ع ) فرمود: آیا آنچه را تو اعتقاد دارى (یعنى قبولى ولایت و رهبرى ما)، او اعتقاد دارد؟
گفتم : تحقیق نکرده ام ، خدا بهتر مى داند.پس از این ملاقات ، سال بعد موسم حج فرا رسید، قبل از رفتن به مکّه ، از احوال آن مرد همسایه جویا شدم ، دریافتم که اعتقاد به امامان ائمة اطهار(ع ) ندارد.به حج رفتم و در مکّه به حضور امام صادق (ع ) رسیدم و پس از احوالپرسى ، باز از همسایه خودم تعریف کردم و گفتم : همواره به تلاوت آیات قرآن و دعا و مناجات اشتغال دارد و...امام فرمود: آیا آنچه تو معتقدى ، او نیز اعتقاد دارد؟ (یعنى امامت ما را قبول دارد) عرض کردم : نه .امام صادق (ع ) فرمود: اى میسر! احترام کدام سرزمین از سرزمینهاى دیگر بیشتر است ؟
گفتم : خدا و پیامبر و فرزندان او آگاهترند.فرمود: بهترین زمینها بین رکن و مقام (بین حجرالاسود و مقام ابراهیم در کنار کعبه ) است که گلشنى از گلشنهاى بهشت مى باشد، و همچنین میان قبر رسول خدا (ص ) و منبر آنحضرت  که گلستانى از گلستانهاى بهشت است ، سوگند به خدا اگر کسى عمر بسیار کند و بین رکن و مقام ، قبر و منبر رسول خدا (ص ) هزار سال به عبادت خدا سرگرم شود، و سپس او را مظلوم و بى گناه در بسترش مانند گوسفند زاغ چشم سر ببرند، و خدا را با آن حال ملاقات نماید ولى داراى اعتقاد به ولایت ما نباشد لکان حقیقا على اللّه یکبه على منخریه فى نار جهنّم : بر خداوند روا باشد که او را به رو در آتش ‍ دوزخ بیفکند .

بیانات در منطقه عملیاتی فتح‌المبین

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

 

‌الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةاللَّه فى الأرضین.

غرض از حضور در این مکان تاریخى و در جمع شما برادران و خواهران عزیز در درجه‌ى اول، احترام به روح رزمندگان و شهداى عزیزى است که این سرزمین، شاهد دلاوریهاى آنها و فداکاریهاى آنها و حرکت عظیم آنها در روزهاى جنگ تحمیلى و دفاع مقدس بوده است. 


در درجه‌ى بعد، اظهار سپاس و قدردانى از مردم عزیز خوزستان و برادران و خواهرانى است که در این منطقه در حساس‌ترین زمانها، در سخت‌ترین شرائط، یک امتحان موفقى از خود نشان دادند. دشمنان ملت ایران درباره‌ى مردم عزیز خوزستان چیز دیگرى فکر میکردند، و چیز دیگرى از آنچه که آنها فکر میکردند، پیش آمد. صف اول رزمندگان مبارز و دلاور، جوانهاى فداکارى بودند که فرزندان این آب و خاک و پروریدگان این منطقه بودند: مردم عزیز خوزستان؛ زنهاشان، مردهاشان. من در دوران دفاع مقدس به بعضى از روستاهائى که زیر ستم دشمن بعثى قرار گرفته بود، رفتم و از نزدیک وضعیت آن مردم را، روحیه‌ى آنها را دیدم. آنها پیوستگى‌شان به ایران اسلامى و به ملت مبارز و قهرمان و به اسلام - که در ایران پرچم آن برافراشته شده بود - آن چنان بود که دشمنان بعثى نتوانسته بودند با وسوسه‌ى قومیت و همزبانى، این پیوند مستحکم را سست کنند. بنابراین حضور ما در این منطقه، از یک جهت قدردانى از مردم عزیز خوزستان است.

جنبه‌ى سوم، قدردانى از شما مسافرانى است که از نقاط دور و نزدیکِ کشور به این مناطق آمده‌اید، با قدمهاى خودتان، با دلهاى خودتان، پیوستگى روحى خودتان را با آن جوانانى، با آن مردانى، با آن دلاورانى که این منطقه، شاهد فداکارى آنهاست، نشان دادید؛ چه در این منطقه - منطقه‌ى فتح‌المبین - چه در سایر مناطق خوزستان و چه در مناطق جنگى استانهاى دیگر: مثل استان ایلام، استان کرمانشاه، استان کردستان. مردم، مردم کشور، این سنت بسیار ستودنى را از چند سال پیش در پیش گرفتند که بیایند این مناطق را سالیانه - بخصوص در چنین ایامى در اول سال - زیارت کنند. اینجا زیارتگاه است.

جوانهاى عزیز! فرزندان عزیز من! که اغلب شما در آن روزها نبودید، آن روزهاى سخت و تلخ را ندیدید؛ این دشت زیبا، این صحنه‌ى چشم‌نواز، این زمین حاصلخیز، در یک روزى زیر پاى دشمنان شما بود؛ چکمه‌پوشان رژیم بعثى در همین سرزمینى که مال شماست، متعلق به شماست، آن چنان جهنمى بر پا کرده بودند که انسان از جهات مختلف تأسف میخورد، از جمله از این جهت که چطور این سرزمین زیبا و این طبیعت چشم‌نواز را تبدیل کرده بودند به یک آتش، به یک دوزخ. در ایام محنت جنگ، قبل از عملیات فتح‌المبین، بنده از این منطقه‌ى شمالىِ مشرف بر این دشت، این چشم‌انداز وسیع را دیده بودم؛ این خاطره از یاد من نمیرود که نیروهاى دشمن در این سرزمین پهناور با چندین لشکر در اینجا متفرق بودند؛ زمین شما را، خاک شما را با چکمه‌هاى خودشان میکوبیدند و ملت ایران را تحقیر میکردند. آن کسى که کشور شما را نجات داد، همین جوانهاى فداکار و مبارز بودند؛ همین بسیج، همین ارتش، همین سپاه، همین رزمندگان فداکار، که امروز هم بازماندگان آنها در مناطق گوناگونى از کشور حضور دارند؛ بعضى از آنها هم به شهادت رسیده‌اند؛ «فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا»(1).

عزیزان من! جوانانى که در این جلسه، در این صحرا حضور دارید و همه‌ى جوانان کشور! بدانید نسل جوان دوران دفاع مقدس توانست با فداکارى، با هوشمندى، با اراده و عزم راسخ، کشور را از دست دشمن نجات بدهد. دشمنان نظام جمهورى اسلامى هدفشان این بود که با جدا کردن یک بخش از میهن اسلامى، ملت ایران را تحقیر کنند؛ میخواستند قهاریت خودشان را به ملت ایران تحمیل کنند؛ میخواستند ملت را ذلیل کنند و خود را مسلط بر جان و مال و ناموس ملتمان قرار بدهند. کى نگذاشت؟ جوان رزمنده‌ى فداکار، آن عزم راسخ، آن ایمان قوى، جلوِ دشمن با همه‌ى حجم انبوهش ایستاد. آمریکا به دشمن ما کمک میکرد؛ شوروىِ آن روز کمک میکرد؛ کشورهاى اروپائى‌اى که امروز دم از حقوق بشر میزنند، آن روز به این دشمن خبیث کمک میکردند، براى اینکه بکشد، نابود کند، زمین و اهل زمین را به آتش بکشد. او هم بى‌محابا این کار را میکرد؛ اما جوانان شما، جوانان این ملت نگذاشتند. در همین دشت عباس، در همین دشت وسیع، در این منطقه‌ى طولانى، با جان خودشان آمدند توى میدان، با عزم راسخ خودشان دشمن را مغلوب کردند، منکوب کردند، ذلیل کردند و توطئه‌اى را که همه‌ى قدرتهاى استکبارى شریک بودند و سهیم بودند و دخیل بودند در اجراى آن، خنثى کردند.

من میخواهم به شما بگویم: جوانهاى عزیز! همیشه همین طور است؛ همیشه عزم راسخ شما، هوشمندى و بصیرت شما، ایستادگى و قاطعیت و شجاعت شما میتواند همه‌ى دشمنان را هرچند بظاهر بزرگ و نیرومند باشند، به شکست بکشاند. امروز هم همین جور است؛ فردا هم همین جور است. ملت ایران اگر بخواهد به اوج سعادت دنیا و آخرت برسد - که میخواهد و ان‌شاءاللَّه خواهد رسید - راهش عبارت است از شجاعت، بصیرت، تدبیر، عزم راسخ، اراده‌ى مستحکم از سوى زن و مرد؛ و همه‌ى اینها متکى بر ایمان، ایمان اسلامى. آن چیزى که ضامن این عزم و همت راسخ در رزمندگان ما بود، ایمان قلبى‌شان بود. دین را، خدا را، قیامت را، مسئولیت انسانى در مقابل خدا را باور داشتند؛ این باور در هر ملتى، در هر جامعه‌اى وجود داشته باشد، او را آسیب‌ناپذیر میکند؛ میتوانند مقاومت کنند.

برادران و خواهران عزیز! امروز ما از روزهاى جنگ تحمیلى و دفاع مقدس بمراتب جلوتریم، بمراتب قوى‌تریم، بمراتب نفوذ ملت ایران در دنیاى اسلام گسترده‌تر است؛ امروز ما تواناتریم. ملت ایران این توانائى را به برکت ایستادگیها به دست آورده. امروز هم توطئه زیاد است؛ لکن ملت ایران با ایستادگى خود، به توطئه‌ى دشمن پوزخند میزند و راه خود را با استوارى طى میکند.

آنچه مهم است این است که ملت ایران این مقطع تاریخىِ حساس - مقطع دفاع مقدس - را هرگز فراموش نکند و سالهاى پرمحنت، ولى پرافتخار دوران جنگ تحمیلى را هرگز از یاد نبرید. این آمدنها، این اظهار ارادتها، این یادبود گرفتنها، کمک میکند به اینکه این یادها در ذهنها زنده بماند. من از این حرکت راهیان نور - که چند سال است بحمداللَّه روزبه‌روز هم در کشور توسعه پیدا کرده - بسیار خرسندم و این حرکت را حرکت بسیار بابرکتى میدانم. و معتقدم این مقطع حساس براى ما یک تجربه است. شما جوانهاى امروز اگر آن روز هم بودید، توى این میدان، با عزم راسخ حاضر میشدید.

مروز هم در میدان علم، میدان سیاست، میدان تلاش و کار، میدان همبستگى ملى و میدان بصیرت، شما جوانها پایمردى خودتان را نشان دادید، ایستادگى خودتان را اثبات کردید. گاهى اوقات جنگ نظامى آسانتر از جنگ فکرى است؛ آسانتر از جنگ در عرصه‌هاى سیاسى است. ملت ایران نشان داد که در جنگ عرصه‌هاى سیاسى و امنیتى، بصیرتش و ایستادگى‌اش از ایستادگى در جنگ نظامى کمتر نیست. لذا جوانهاى ما بحمداللَّه جوانهاى لایق، ساخته و پرداخته‌اى هستند که باید به این مقدار هم اکتفا نکنند؛ همت مضاعف، کار مضاعف. همتتان را بلند کنید. ملت ایران باید عقب‌افتادگى‌هاى دورانهاى طولانى استبداد در این کشور و دخالت خارجى و نفوذ خارجى را جبران کند. بنده اطمینان راسخ دارم به اینکه جوان امروزِ کشور عزیزِ ما در سطح عالم، کم‌نظیر یا بى‌نظیر است. و این، نوید آینده‌ى کشور است. ان‌شاءاللَّه شما جوانها آن روزى را خواهید دید که کشورتان از لحاظ علمى، از لحاظ فناورى، از لحاظ سیاسى، از لحاظ نفوذ بین‌المللى، در سطحى باشد که شایسته‌ى ایران اسلامى و شایسته‌ى ملت بزرگ ایران است.

امیدواریم ان‌شاءاللَّه دعاى حضرت بقیةاللَّه (اروحنافداه) شامل حالتان باشد، ارواح مطهر شهداى عزیز، شهداى جنگ تحمیلى و دفاع مقدس و بخصوص شهداى منطقه‌ى فتح‌المبین ان‌شاءاللَّه مشمول الطاف الهى باشند و از همه‌ى ما راضى باشند و روح مطهر امام بزرگوار ان‌شاءاللَّه از همه‌ى ما راضى و خشنود باشد.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

‌1) احزاب: 23؛ «... برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین‌] انتظارند و [هرگز عقیده‌ى خود را] تبدیل نکردند.»

زندگی‌نامه حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای

1/1/1387
زندگی‌نامه حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای
زندگینامه 


رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنه اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه‌اى، در 1318 شمسی برابر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنه اى مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى‌گویند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.»
امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند. 

در حوزه علمیه 


ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند.
درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».
ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند. 

 در حوزه علمیه نجف اشرف 


آیت الله خامنه اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى ایشان به مشهد باز گشتند. 

 در حوزه علمیه قم 


آیت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه اى به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان بّرى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه اى بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!... امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند. 

 مبارزات سیاسى 


آیت الله خامنه اى به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامیکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقه هاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شکى ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد». 

 همراه با نهضت امام خمینى (قدس سره) 


آیت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاستهاى ضد اسلامى و آمریکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجه ها و تعبیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداختند. بدین خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اینکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین 15خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شدند. 

 دوّمین بازداشت 


در بهمن 1342 - رمضان 1383- آیت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان بویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاستهاى شیطانى و آمریکایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند. 

 سوّمین و چهارمین بازداشت 


کلاسهاى تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگى مى کردند و یک سال بعد ـ 1346ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدریس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نیز دستگیر و زندانى گردند. 

 پنجمین بازداشت 


حضرت آیت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى نویسد:
«از سال 48 زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پیوستن جریان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بیمناک است و نمى تواند بپذیرد که فعالیّـت هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درسهاى عمومى تفسیر و کلاسهاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا کرد». 

 بازداشت ششم 


در بین سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنه اى در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان مى آموختند، با عزیمت به شهرهاى دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانى آشنا و زمینه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. این فعالیـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آیت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى هایى که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان
که آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهاى سابق را به ایشان ندادند. 

 در تبعید 


رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آیت الله خامنه اى را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب کبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند. 

 در آستانه پیروزى 


درآستانه پیروزى انقلاب اسلامى، پیش از بازگشت امام خمینى از پاریس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصیت هاى مبارزى همچون شهید مطهرى، شهید بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمینى در ایران تشکیل گردید، آیت الله خامنه اى نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهرى «ره» به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند. 

 پس از پیروزى 


آیت الله خامنه اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظیر و بسیار مهّم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازیم:
? پایه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357. 

 

 


? معاونت وزارت دفاع در سال 1358. 
? سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
? امام جمعه تهران، 1358.
? نماینده امام خمینی«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
? نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
? حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ایران؛ با تجهیزات و تحریکات قدرت هاى شیطانى و بزرگ ازجمله آمریکا و شوروى سابق.
? ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
? ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجایى دومّین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حکم تنفیذ امام خمینى (قدس سره) به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. همچنین از سال 1364 تا 1368 براى دوّمین بار به این مقام و مسؤولیت انتخاب شدند.
? ریاست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
? ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، 1366.
? ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368. 

 


? رهبرى و ولایت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیرانقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسؤولیت عظیم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شایستگى تمام توانستند امّت مسلمان ایران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمایند.

ولایت

1. ولایت

1. مفهوم ولایت

1. دو چیز پشت سر هم، در کنار هم، همراه با رابطه، قرب، حب، یارى و پیروى از آثار، معانی مختلف این کلمه است.

2. کسی که پى در پى اطاعت خدا کند.أَوْلِیاءُ اللَّهِ

کسی که پى در پى لطف خدا را دریافت مى‏کند.وَلِی اللَّهِ

3. ولایت به معناى تسلط هم هست: قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ(ع):لَا تَتْرُکوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ فَیوَلَّى عَلَیکمْ شِرَارُکمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یسْتَجَابُ لَکمْ[نهج البلاغه، نامه 47].

وَ هُوَ یتَوَلَّى الصّالِحِینَ[اعراف/196].

4. آزاد کننده برده، مالک، ناصر و یاور و محبت. تابع:فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیطانِ[نساء/76]. سرپرست:لا یتَّخِذِ الْمُومِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ[آل عمران/28]. صاحب:مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً[اسراء/33].

2. انواع ولایت

1. الله

1.اللّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ[بقره/257].

سوال: ولایت خدا به معناى سلطه نیست.

لا إِکراهَ فِی الدِّینِ[بقره/256].

لَسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَیطِرٍ[غاشیه/22].

فَمَنْ شاءَ فَلْیومِنْ[کهف/29].

پاسخ: خروج از ظلمت با رهبرى و قانون است که اگر قدرت نباشد ضامن اجرائى ندارد و قانون علمى نمى‏شود. در تمام قوانین کیفیرى، حدود، دیات و قصاص قدرت مطرح است.

پسلا إِکراهَدر آغاز پذیرش است، ولى بعد از پذیرش باید به قوانین تن در دهیم، مثلاٌ مرتد کشته مى‏شود؛ گرچه از اول به او نمى‏گوئیم باید اسلام آورى.

2. رسول الله (ص)‌وائمه

مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ[نساء/80].

ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ[حشر/7].

إِنَّ الَّذِینَ یبایعُونَک إِنَّما یبایعُونَ اللّهَ[فتح/10].

اللّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَهُ[انعام/124].

النَّبِی أَوْلى بِالْمُومِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[احزاب/6].

إِنَّما وَلِیکمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یوتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ[مائده/55].

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کونُوا مَعَ الصّادِقِینَ[توبه/119].

وَ ما کانَ لِمُومِنٍ وَ لا مُومِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یکونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ[احزاب/36].

3. فقیه

زندگى ما اجتماعى است.

قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ(ع):لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ[نهج البلاغه، خطبه 40].

امت اسلامى حاکم اسلام شناس مى‏خواهد.

در میان اسلام شناسان مسئله عدل، لیاقت، بصیرت، نفوذ ناپذیرى و شجاعت شرط عقل است.

4. تکوینی

ـوَ أُبْرِئُ الأَْکمَهَ وَ الأَْبْرَصَ[آل عمران/49].

ـفَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ[ص/36].

ـأَنَا آتِیک بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیک طَرْفُک[نمل/40].

ـ وقتى شتر در خانه ابو ایوب خرامید وپیامبر(ص)وارد خانه شد، پیامبر(ص)به چشم مادر ابو ایوب دست کشید، بینا شد.

ـ درجنگ خیبر چشمان حضرت على(ع)درد مى‏کرد. پیامبر آب دهان کشید چشمان حضرت خوب شد و تا آخر عمر دیگر مریض نشد.

3. ولایت ائمه علیهم السلام

ولایت، صفحه 2

1. ضرورت

1. قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ فِینَا أَهْلَ الْبَیتِ فِی کلِّ خَلَفٍ عُدُولًا ینْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ (مانع بلند پروازیها شود.) وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ (مانع بدعت گزاران شود.) وَ تَأْوِیلَ الْجَاهِلِینَ (مانع تفسیر نادرست جاهلان شود.)[کافى، ج1، ص32].

2. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ(ع):لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَینَاتُهُ[نهج البلاغه، حکمت 147].

3. قَالَ الْکاظِمُ(ع):إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ[کافى، ج1، ص179].

4. قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یتْرُک الْأَرْضَ بِغَیرِ إِمَامٍ عَادِلٍ[کافى، ج1، ص178].

5. قَالَ الْکاظِمُ(ع):إن الله لا یخلی أرضه من حجة طرفة عین إما باطن و إما ظاهر[المناقب، ج4، ص301].

6.إِنِّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِماماً[بقره/124].

2. نقش

قَالَ الرِّضَا(ع):إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیا وَ عِزُّ الْمُومِنِینَ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی (اسلام بارور) وَ فَرْعُهُ السَّامِی (شاخه بلند) بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّکاةِ وَ الصِّیامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِیرُ الْفَیءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْکامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ الْإِمَامُ یحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ یحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَ یقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ یذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَ یدْعُو إِلَى سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ[کافى، ج1، ص198].

امام رضا(ع)در روز جمعه در مرو ضمن خطبه مفصلى فرمود:إِنَّ الْإِمَامَةَ هِی مَنْزِلَةُ الْأَنْبِیاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِیاءِ إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ (ص)

نِظَامُ الدِّینِ وَ عِزُّ الْمُسْلِمِینَ وَ غَیظُ الْمُنَافِقِینَ وَ بَوَارُ الْکافِرِینَ[کافى، ج1، ص200].

قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ(ع):مَکانُ الْقَیمِ بِالْأَمْرِ مَکانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ (مهره) یجْمَعُهُ وَ یضُمُّهُ فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ[نهج البلاغه، خطبه 146].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو إِلَّا وَ فِیهَا إِمَامٌ کیمَا إِنْ زَادَ الْمُومِنُونَ شَیئاً رَدَّهُمْ وَ إِنْ نَقَصُوا شَیئاً أَتَمَّهُ لَهُمْ[کافى، ج1، ص178].

4. ولایت مطلقه فقیه

1. ضرورت

با توجه به نقش امام که حضرت امام رضا(ع)فرمودند

آیا مى‏توان گفت که در زمان شهادت امام و عدم حضور امام معصومزِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیا وَ عِزُّ الْمُومِنِینَ[( کافى، ج1، ص198)].

لازم نیست؟

آیا مى‏توان گفت: در زمان غیبت؛ حفظ ثغور، اقامة حدود، دفاع از مکتب و دعوت به حق لازم نیست؟

ناگفته پیداست که فقیه تنها مسئله گو نیست و از آنجا که فقیه جانشین پیامبران و امامان معصوم است باید حافظ مکتب و حامى محرومان و بر تمامى مشکلات اجتماعى آگاه و حافظ عدالت اجتماعى باشد، زیرا که این پیمانى است که خدا از فقها گرفته:

قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ(ع):أَلَّا یقَارُّوا عَلَى کظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ[نهج البلاغه، خطبه 3].

باید نسبت به پرخورى ظالمان و گرسنگى محرومان آرام نگیرند تا اینکه حق مظلوم را از ستمگر بگیرند.

قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ(ع):الْعُلَمَاءُ حُکامٌ عَلَى النَّاسِ[غرر الحکم، ص47].

امام حسین(ع)مى‏فرماید:

مَجَارِی الْأُمُورِ وَ الْأَحْکامِ عَلَى أَیدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ[تحف العقول، ص237].

طرح و برنامه ریزى مسائل مملکت اسلامى و اجرای احکام باید زیر نظر علمای ربانى باشد تا از مرز قانون بیرون نرود.

فقها و علما قلعه و پناه مردم هستند و مثال آنها همچون دیوار براى شهر است.[کافى. ج1، ص38].

در نامه‏اى که از طرف حضرت مهدى(عج)آمده چنین سفارش شده:

وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکمْ[کمال الدین، ج2، ص483].

و روشن است که فقیهى مى‏تواند مرجع قرار گیرد که بتواند حوادث واقعه سیاسى، اقتصادى را پاسخ گو باشد.

در حدیث مى‏خوانیم که به امام صادق(ع)گفته شد که گاهى میان چند نفر از هوادارن شما درباره بدهکارى و یا ارث نزاعى رخ مى‏دهد که قهرا به حاکمان و قاضى ظلم مراجعه مى‏کنند، آیا این مراجعه از نظر شما صحیح است؟

امام فرمود: هر که به آنها مراجعه کند به طاغوت مراجعه نموده و مالى که از این طریق به دست او رسیده اگر چه حق اوباشد حرام است، زیرا دسترسى به مال از طریق طاغوتى بوده که طبق فرمان قرآن باید نسبت به چنین دستگاههایى کفر ورزد، همین که سخن امام به اینجا رسید، سوال کرد پس به هنگام پیش آمدها و درگیرى‏ها به کدام منبع مراجعه شود؟

امام فرمود: به فقهایى که احادیث ما را نقل و در فهم سخنان ما صاحب نظرند مراجعه شود و در برابر حکم چنین عالمى تسلیم شوند و قضاوت او را به جان و دل بپذیرند، زیرا که من به عنوان مقام رهبرى و امامت این قبیل فقها را براى رفع اختلافات مردم حاکم قرار دادم. سپس امام پایان سخن را این چنین ادامه می دهد:

ولایت، صفحه 3

فَإِذَا حَکمَ بِحُکمِنَا فَلَمْ یقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکمِ اللَّهِ وَ عَلَینَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَینَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْک بِاللَّهِ[کافى، ج1، ص67].

3. اختیارات

در فقه اسلام به مواردى برخورد مى‏کنیم که انسان بدون نظارت و دخالت فقیه حتى در اموال شخصى خود حق تصرف ندارد که ما نمونه‏هایى از آنرا در اینجا مى‏آوریم:

الف: مجنون: هرگاه شخصى بعد از بلوغ مجنون شود، جز فقیه هیچ کس حق تصرف در اموال شخصى او ندارد و دخالت پدر نیز باید با اجازه فقیه باشد، البته سزوار است که فقیه با توافق پدر و جد نظارت و دخالت نماید.[تحریر الوسیله، کتاب الحجر].

ب: سفیه: به کسى که دیوانه نیست، ولى رشد معمولى دیگران را ندارد و اموال خود را نابجا مصرف می کند و زیرکى لازم را در معاملات ندارد سفیه گفته مى‏شود. در فقه اسلامى مى‏خوانیم هرگاه این سفاهت بعد از بلوغ رخ دهد تمام تصرفات و تعهدات باید زیر نظر فقیه باشد.

ج: صغیر: هرگاه کودک و صغیرى مالى داشت شرط تصرف در مالش مربوط به اجازه پدر و جد پدرى است و با نبود پدر و جد پدرى یا وصى آنها نوبت به فقیه مى‏رسد، حتى اگر فقیه فهمید که پدر یا جد پدرى دراموال صغیر خیانت و کوتاهى کرده و سبب ضرر رسیدن به کودک مى‏شود آنها را برکنار و خودش نظارت مى‏کند.

د: ورشکستگان: کسى که بدهکارى فراوانى دارد با چهار شرط حاکم مى‏تواند از تصرف در اموالش جلوگیرى نماید:

شرط اول: آنکه بدهکارى او از نظر اسلام مسلم باشد. (نه مثل سود ربوى و....)

شرط دوم: آنکه سرمایه‏اش بقدر بدهکارى نباشد. (البته خانه و مرکب و امثال آن حساب جدایى دارد.)

شرط سوم: بدهکارى او فعلا باشد نه آینده.

شرط چهارم: بستانکاران از فقیه بخواهند که جلوی تصرفات بدهکار را بگیرد.

هرگاه این چهار شرط در مورد بدهکار جمع شد، فقیه مى‏تواند دستور ضبط و توقیف اموال را صادر کند. راستى مکتبى که براى جلوگیرى از خیانت وضرر رساندن به یک کودک فقیه را مجبور مى‏کند که حتى دست نزدیکترین افراد به کودک؛ یعنى پدر و جد پدرى او را از تصرف در مال قطع کند و جلو هرگونه تصرفى که سبب ضرر به کودک است از هر مقام و شخصى را بگیرد، آیا این مکتب اجازه مى‏دهد که اموال عمومى و ذخایر مادى و معنوى یک ملّت و جامعه دست خوش افراد نالایق قرار گیرد و او همچنان بى تفاوت باشد؟

در اینجا ما چند نظر را از جلو چشم خود مى‏گذرانیم:

الف: اسلام براى جامعه و ذخایر آن ساکت باشد.

ب: اسلام مسئول جامعه و ذخایر مردم را افراد غیر مسلمان قرار دهد.

ج: اسلام مسئولیت را به مسلمانان ناآگاه و ساده اندیش بسپارد.

د: سرپرستى مسلمانان و اموال آنها به دست فقیه عادل و سیاستمدار سپرده شود.

ناگفته پیدا است که طرح‏هاى اول و دوم و سوم نیازى به رد ندارد، زیرا رسوایى و جفاى آنها بر همگان روشن است و تنها طرح صحیح و مستدل که هم با روح و هم با متون اسلامى موافق است طرح چهارم است.

4. خصوصیات

تحریر الوسیله

مساله 3:یجب ان یکون المرجع للتقلید عالما مجتهدا عادلا ورعا فى دین الله بل غیر مکب على الدنیا( و مالا) و لا حریصا علیها وعلى تحصیلها (جاها) و فى الحدیث:

قَالَ الْحَسَنُ الْعَسْکرِی(ع):مَنْ کانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یقَلِّدُوهُ[تفسیر الإمام العسکری، ص299].

مساله 5:یجب تقلید الاعلم مع الامکان على الاحوط و یجب الفحص عنه و اذا تساوى المجتهدان فى العلم او لم یعلم الاعلم منهما تغیر بینهما و اذا کان احدهما المعین الورع او اعدل فالاولى الاحوط اختیاره و اذا تردد بین شخصین یحتمل اعلمیة احدهما المعین دون الاخر تعین تقلیده على الاحوط

پیام امام(ره)تاریخ13/12/67

مجتهد باید به مساله خود احاطه داشته باشد.

یکى از مسائل بسیارمهم در دنیاى پر آشوب کنونى نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیم‏گیرى ها است. 8/10/67

آشنایى به روش برخورد با حیله‏ها و تزویرهاى فرهنگ حاکم بر جهان،

داشتن بصیرت و دید اقتصادى، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتى سیاسیون و فرمولهاى دیکته شده آنان،

درک موقعیت ونقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایه دارى و کمونیزم که در حقیقت استراتژى حکومت بر جهان را ترسیم مى‏کنند؛ از ویژگیهاى یک مجتهد جامع است.

یک مجتهد باید زیرکى و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامى و حتى غیر اسلامى را داشته باشد. وعلاوه برخلوص و تقوا و زهدى که در خور شان مجتهد است واقعا مدیر و مدبر باشد.

حکومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است.

آیا آنان که در طوفان پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال حوادث کمر شکن بعد از انقلاب نه غصه مبارزه و نه غم جنگ و اداره کشور را خورده‏اند و نه از شهادت عزیزان متاثر شده‏اند و با خیالى راحت و آسوده به درس و مباحثه سرگرم بوده‏اند مى‏توانند در آینده پشتوانه انقلاب اسلامى باشند؟

ولایت، صفحه 4

5. در دیدگاه علما

سوال: آیا ولایت مطلقه فقیه از ابتکارات امام خمینى است؟

پاسخ: شیخ مفید، محقق کرکى، علامه نراقى و صاحب جواهر به این مسئله تصریح کرده‏اند. به علاوه اسلام که دینى جامع و جاوید است، باید براى اجراى احکام سیاسى، اجتماعى، قضایى و نظامى طرح داشته باشد.

5. فرق ولایت فقهی ودیکتاتوری

به خصوص امروز در مقابل ابر قدرتها با فکر فردى نمى‏توان برخورد کرد. بدون قدرت و رهبرى صحیح، بسیارى از احکام اسلام تعطیل مى‏شود.نظیر مبارزه با سمتگرفَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللّهِ[حجرات/9].

و نظیر باز داشتن جنایتکاران از منکرات بین المللى، حمایت از مستضعفان، ایجاد عدالت، خنثى کردن توطئه‏ها، دفاع از مرزها، محو طاغوتها، امر به معروف و دعوت به اسلام درسراسر دنیا و امثال آن.

آیا اجراى این احکام را خداوند از ما مى‏خواهد یا خیر؟

آیا به طور فرادا مى‏توان این احکام را عمل کرد یا خیر؟

آیا پیامبر(ص)و امیر المومنین(ع)این احکام را اجرا کردند و نظام تشکیل دادند یا خیر؟

با این مقدمات نیاز به حاکم، حکومت و اطاعت مردم و انسجام و قدرت ضرورى است.

لکن هنر اسلام آن است که گفته اینها باید در چارچوب فقاهت، عدالت و کفایت باشد، ولى فقیه؛ یعنى کسى که همین سه شرط را دارد.

در مسائل فرهنگى و برخورد با هنر به معناى اعم چون نقاشى، عکاسى، مجسمه سازى، موسیقى،تئاتر، سینما، خوشنویسى و... درحل معضلات طبى هم چون پیوند اعضاى بدن انسان و غیرانسان به انسانهای دیگر و... تغییر موضوعات حرام و حلال در ازمنه و امکنه مختلف، چگونگى انجام فرایض در سیر هوایى و فضایى،... ترسیم و تعیین حاکمیت ولایت فقیه در حکومت و جامعه.... که همه اینها گوشه‏اى از هزاران مساله مورد ابتلاى مردم و حکومت است که فقهاى بزرگ در مورد آنها بحث کرده‏اند....

و اگر بعضى ازمسائل در زمانهاى گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است،فقهای امروز بایدبراى آن فکرى بنمایند.

مهم شناخت درست حکومت و جامعه است که بر اساس آن نظام اسلام بتواند به نفع مسلمانان برنامه ریزى کند که وحدت رویه و عمل، ضرورى است و همین جا است که اجتهاد مصطلح در حوزه‏ها کافى نمى‏باشد، بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‏ها هم باشد، ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و به طور کلى در زمینه اجتماعى وسیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم‏گیرى باشد؛ این فرد در مسائل اجتماعى وحکومتى مجتهد نیست و نمى‏تواند زمام جامعه را به دست گیرد.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَى خُلَفَائِ. قَالُوا: وَ مَا خُلَفَاوک؟ قَالَ: الَّذِینَ یحْیونَ سُنَّتِی وَ یعَلِّمُونَهَا عِبَادَ اللَّهِ[منیة المرید، ص101].

قَالَ الْحَسَنُ الْعَسْکرِی(ع):فَأَمَّا مَنْ کانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یقَلِّدُوهُ وَ ذَلِک لَا یکونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَهِ‏لَاجمیعهم[تفسیر الإمام العسکری، ص299].

قالَ صَاحِبِ الزَّمَانِ(عج):وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکم وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیهِمْ[کمال الدین، ج2، ص483].

چطور مى‏توانیم به فقیهى مراجعه کنیم و از او بپرسیم نظرتان درباره طرح کمپ دیوید، طرح فهد، مسئله زمین و ... چیست و او بگوید نمى‏دانم! کوتاه سخن آنکه فلسفه مراجعه به فقیه در حوادث واقعه پاسخ گرفتن است و پاسخ دادن تنها از فقیهى بر مى‏آید که شناخت عمیق در مسائل سیاسى و اجتماعى داشته باشد.

منم عمار

منم عمار همون بچه بسیجی
زخاک فکه و فاو و دوئیجی

همون سینه زنی که میره هیئت
کلاس عشق بازی با ولایت

همونی که شنیده این عمار
دلش آتیش گرفته از غم یار

نوشته نامه ای از جان به جانان
به نام حق تعالی رب منان

سلام مولای من سید علی جان
سلام ای رهبرم ای قلب ایران

سلام ای قوت دلهای خسته
بگو مولا دلت از چی شکسته ؟

بگو آقا که دل ها بی قراره
چشا رو گونه ها شبنم می کاره

بگو آقا فقط با یک اشاره
که غصه دلامون رو کرده پاره

من عمار دارم خونه به خونه
میگم از مکر شورای زمونه

از اون فتنه گران انتخابات
که میدون آمدن با شال سادات

جسورانه دل رهبر شکستین
خیال کردین که در کوفه نشستین

علی 70 میلیون یار داره
هزاران مالک و عمار داره

چه سلمانها به دورش در طوافن
چه شمشیر ها به اذنش در غلافن

فقط کافی ست تا با یک اشاره
جهان کفر گردد پاره پاره

الا ای رهبرم لب تر کن ای دوست
که جان من گره در پیچش موست

فدایی ات من عمار آقا
هزاران در هزاران بار آقا

فقط کافی ست لب برگشایی
بتازم یک تنه در هر شعاعی

چنان جنگم ز عشقت تا شهادت
که صد لیلی برن بر تو حسادت