ولایت

1. ولایت

1. مفهوم ولایت

1. دو چیز پشت سر هم، در کنار هم، همراه با رابطه، قرب، حب، یارى و پیروى از آثار، معانی مختلف این کلمه است.

2. کسی که پى در پى اطاعت خدا کند.أَوْلِیاءُ اللَّهِ

کسی که پى در پى لطف خدا را دریافت مى‏کند.وَلِی اللَّهِ

3. ولایت به معناى تسلط هم هست: قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ(ع):لَا تَتْرُکوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ فَیوَلَّى عَلَیکمْ شِرَارُکمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یسْتَجَابُ لَکمْ[نهج البلاغه، نامه 47].

وَ هُوَ یتَوَلَّى الصّالِحِینَ[اعراف/196].

4. آزاد کننده برده، مالک، ناصر و یاور و محبت. تابع:فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیطانِ[نساء/76]. سرپرست:لا یتَّخِذِ الْمُومِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ[آل عمران/28]. صاحب:مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً[اسراء/33].

2. انواع ولایت

1. الله

1.اللّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ[بقره/257].

سوال: ولایت خدا به معناى سلطه نیست.

لا إِکراهَ فِی الدِّینِ[بقره/256].

لَسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَیطِرٍ[غاشیه/22].

فَمَنْ شاءَ فَلْیومِنْ[کهف/29].

پاسخ: خروج از ظلمت با رهبرى و قانون است که اگر قدرت نباشد ضامن اجرائى ندارد و قانون علمى نمى‏شود. در تمام قوانین کیفیرى، حدود، دیات و قصاص قدرت مطرح است.

پسلا إِکراهَدر آغاز پذیرش است، ولى بعد از پذیرش باید به قوانین تن در دهیم، مثلاٌ مرتد کشته مى‏شود؛ گرچه از اول به او نمى‏گوئیم باید اسلام آورى.

2. رسول الله (ص)‌وائمه

مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ[نساء/80].

ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ[حشر/7].

إِنَّ الَّذِینَ یبایعُونَک إِنَّما یبایعُونَ اللّهَ[فتح/10].

اللّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَهُ[انعام/124].

النَّبِی أَوْلى بِالْمُومِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[احزاب/6].

إِنَّما وَلِیکمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یوتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ[مائده/55].

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کونُوا مَعَ الصّادِقِینَ[توبه/119].

وَ ما کانَ لِمُومِنٍ وَ لا مُومِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یکونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ[احزاب/36].

3. فقیه

زندگى ما اجتماعى است.

قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ(ع):لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ[نهج البلاغه، خطبه 40].

امت اسلامى حاکم اسلام شناس مى‏خواهد.

در میان اسلام شناسان مسئله عدل، لیاقت، بصیرت، نفوذ ناپذیرى و شجاعت شرط عقل است.

4. تکوینی

ـوَ أُبْرِئُ الأَْکمَهَ وَ الأَْبْرَصَ[آل عمران/49].

ـفَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ[ص/36].

ـأَنَا آتِیک بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیک طَرْفُک[نمل/40].

ـ وقتى شتر در خانه ابو ایوب خرامید وپیامبر(ص)وارد خانه شد، پیامبر(ص)به چشم مادر ابو ایوب دست کشید، بینا شد.

ـ درجنگ خیبر چشمان حضرت على(ع)درد مى‏کرد. پیامبر آب دهان کشید چشمان حضرت خوب شد و تا آخر عمر دیگر مریض نشد.

3. ولایت ائمه علیهم السلام

ولایت، صفحه 2

1. ضرورت

1. قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ فِینَا أَهْلَ الْبَیتِ فِی کلِّ خَلَفٍ عُدُولًا ینْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ (مانع بلند پروازیها شود.) وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ (مانع بدعت گزاران شود.) وَ تَأْوِیلَ الْجَاهِلِینَ (مانع تفسیر نادرست جاهلان شود.)[کافى، ج1، ص32].

2. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ(ع):لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَینَاتُهُ[نهج البلاغه، حکمت 147].

3. قَالَ الْکاظِمُ(ع):إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ[کافى، ج1، ص179].

4. قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یتْرُک الْأَرْضَ بِغَیرِ إِمَامٍ عَادِلٍ[کافى، ج1، ص178].

5. قَالَ الْکاظِمُ(ع):إن الله لا یخلی أرضه من حجة طرفة عین إما باطن و إما ظاهر[المناقب، ج4، ص301].

6.إِنِّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِماماً[بقره/124].

2. نقش

قَالَ الرِّضَا(ع):إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیا وَ عِزُّ الْمُومِنِینَ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی (اسلام بارور) وَ فَرْعُهُ السَّامِی (شاخه بلند) بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّکاةِ وَ الصِّیامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِیرُ الْفَیءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْکامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ الْإِمَامُ یحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ یحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَ یقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ یذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَ یدْعُو إِلَى سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ[کافى، ج1، ص198].

امام رضا(ع)در روز جمعه در مرو ضمن خطبه مفصلى فرمود:إِنَّ الْإِمَامَةَ هِی مَنْزِلَةُ الْأَنْبِیاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِیاءِ إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ (ص)

نِظَامُ الدِّینِ وَ عِزُّ الْمُسْلِمِینَ وَ غَیظُ الْمُنَافِقِینَ وَ بَوَارُ الْکافِرِینَ[کافى، ج1، ص200].

قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ(ع):مَکانُ الْقَیمِ بِالْأَمْرِ مَکانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ (مهره) یجْمَعُهُ وَ یضُمُّهُ فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ[نهج البلاغه، خطبه 146].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو إِلَّا وَ فِیهَا إِمَامٌ کیمَا إِنْ زَادَ الْمُومِنُونَ شَیئاً رَدَّهُمْ وَ إِنْ نَقَصُوا شَیئاً أَتَمَّهُ لَهُمْ[کافى، ج1، ص178].

4. ولایت مطلقه فقیه

1. ضرورت

با توجه به نقش امام که حضرت امام رضا(ع)فرمودند

آیا مى‏توان گفت که در زمان شهادت امام و عدم حضور امام معصومزِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیا وَ عِزُّ الْمُومِنِینَ[( کافى، ج1، ص198)].

لازم نیست؟

آیا مى‏توان گفت: در زمان غیبت؛ حفظ ثغور، اقامة حدود، دفاع از مکتب و دعوت به حق لازم نیست؟

ناگفته پیداست که فقیه تنها مسئله گو نیست و از آنجا که فقیه جانشین پیامبران و امامان معصوم است باید حافظ مکتب و حامى محرومان و بر تمامى مشکلات اجتماعى آگاه و حافظ عدالت اجتماعى باشد، زیرا که این پیمانى است که خدا از فقها گرفته:

قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ(ع):أَلَّا یقَارُّوا عَلَى کظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ[نهج البلاغه، خطبه 3].

باید نسبت به پرخورى ظالمان و گرسنگى محرومان آرام نگیرند تا اینکه حق مظلوم را از ستمگر بگیرند.

قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ(ع):الْعُلَمَاءُ حُکامٌ عَلَى النَّاسِ[غرر الحکم، ص47].

امام حسین(ع)مى‏فرماید:

مَجَارِی الْأُمُورِ وَ الْأَحْکامِ عَلَى أَیدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ[تحف العقول، ص237].

طرح و برنامه ریزى مسائل مملکت اسلامى و اجرای احکام باید زیر نظر علمای ربانى باشد تا از مرز قانون بیرون نرود.

فقها و علما قلعه و پناه مردم هستند و مثال آنها همچون دیوار براى شهر است.[کافى. ج1، ص38].

در نامه‏اى که از طرف حضرت مهدى(عج)آمده چنین سفارش شده:

وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکمْ[کمال الدین، ج2، ص483].

و روشن است که فقیهى مى‏تواند مرجع قرار گیرد که بتواند حوادث واقعه سیاسى، اقتصادى را پاسخ گو باشد.

در حدیث مى‏خوانیم که به امام صادق(ع)گفته شد که گاهى میان چند نفر از هوادارن شما درباره بدهکارى و یا ارث نزاعى رخ مى‏دهد که قهرا به حاکمان و قاضى ظلم مراجعه مى‏کنند، آیا این مراجعه از نظر شما صحیح است؟

امام فرمود: هر که به آنها مراجعه کند به طاغوت مراجعه نموده و مالى که از این طریق به دست او رسیده اگر چه حق اوباشد حرام است، زیرا دسترسى به مال از طریق طاغوتى بوده که طبق فرمان قرآن باید نسبت به چنین دستگاههایى کفر ورزد، همین که سخن امام به اینجا رسید، سوال کرد پس به هنگام پیش آمدها و درگیرى‏ها به کدام منبع مراجعه شود؟

امام فرمود: به فقهایى که احادیث ما را نقل و در فهم سخنان ما صاحب نظرند مراجعه شود و در برابر حکم چنین عالمى تسلیم شوند و قضاوت او را به جان و دل بپذیرند، زیرا که من به عنوان مقام رهبرى و امامت این قبیل فقها را براى رفع اختلافات مردم حاکم قرار دادم. سپس امام پایان سخن را این چنین ادامه می دهد:

ولایت، صفحه 3

فَإِذَا حَکمَ بِحُکمِنَا فَلَمْ یقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکمِ اللَّهِ وَ عَلَینَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَینَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْک بِاللَّهِ[کافى، ج1، ص67].

3. اختیارات

در فقه اسلام به مواردى برخورد مى‏کنیم که انسان بدون نظارت و دخالت فقیه حتى در اموال شخصى خود حق تصرف ندارد که ما نمونه‏هایى از آنرا در اینجا مى‏آوریم:

الف: مجنون: هرگاه شخصى بعد از بلوغ مجنون شود، جز فقیه هیچ کس حق تصرف در اموال شخصى او ندارد و دخالت پدر نیز باید با اجازه فقیه باشد، البته سزوار است که فقیه با توافق پدر و جد نظارت و دخالت نماید.[تحریر الوسیله، کتاب الحجر].

ب: سفیه: به کسى که دیوانه نیست، ولى رشد معمولى دیگران را ندارد و اموال خود را نابجا مصرف می کند و زیرکى لازم را در معاملات ندارد سفیه گفته مى‏شود. در فقه اسلامى مى‏خوانیم هرگاه این سفاهت بعد از بلوغ رخ دهد تمام تصرفات و تعهدات باید زیر نظر فقیه باشد.

ج: صغیر: هرگاه کودک و صغیرى مالى داشت شرط تصرف در مالش مربوط به اجازه پدر و جد پدرى است و با نبود پدر و جد پدرى یا وصى آنها نوبت به فقیه مى‏رسد، حتى اگر فقیه فهمید که پدر یا جد پدرى دراموال صغیر خیانت و کوتاهى کرده و سبب ضرر رسیدن به کودک مى‏شود آنها را برکنار و خودش نظارت مى‏کند.

د: ورشکستگان: کسى که بدهکارى فراوانى دارد با چهار شرط حاکم مى‏تواند از تصرف در اموالش جلوگیرى نماید:

شرط اول: آنکه بدهکارى او از نظر اسلام مسلم باشد. (نه مثل سود ربوى و....)

شرط دوم: آنکه سرمایه‏اش بقدر بدهکارى نباشد. (البته خانه و مرکب و امثال آن حساب جدایى دارد.)

شرط سوم: بدهکارى او فعلا باشد نه آینده.

شرط چهارم: بستانکاران از فقیه بخواهند که جلوی تصرفات بدهکار را بگیرد.

هرگاه این چهار شرط در مورد بدهکار جمع شد، فقیه مى‏تواند دستور ضبط و توقیف اموال را صادر کند. راستى مکتبى که براى جلوگیرى از خیانت وضرر رساندن به یک کودک فقیه را مجبور مى‏کند که حتى دست نزدیکترین افراد به کودک؛ یعنى پدر و جد پدرى او را از تصرف در مال قطع کند و جلو هرگونه تصرفى که سبب ضرر به کودک است از هر مقام و شخصى را بگیرد، آیا این مکتب اجازه مى‏دهد که اموال عمومى و ذخایر مادى و معنوى یک ملّت و جامعه دست خوش افراد نالایق قرار گیرد و او همچنان بى تفاوت باشد؟

در اینجا ما چند نظر را از جلو چشم خود مى‏گذرانیم:

الف: اسلام براى جامعه و ذخایر آن ساکت باشد.

ب: اسلام مسئول جامعه و ذخایر مردم را افراد غیر مسلمان قرار دهد.

ج: اسلام مسئولیت را به مسلمانان ناآگاه و ساده اندیش بسپارد.

د: سرپرستى مسلمانان و اموال آنها به دست فقیه عادل و سیاستمدار سپرده شود.

ناگفته پیدا است که طرح‏هاى اول و دوم و سوم نیازى به رد ندارد، زیرا رسوایى و جفاى آنها بر همگان روشن است و تنها طرح صحیح و مستدل که هم با روح و هم با متون اسلامى موافق است طرح چهارم است.

4. خصوصیات

تحریر الوسیله

مساله 3:یجب ان یکون المرجع للتقلید عالما مجتهدا عادلا ورعا فى دین الله بل غیر مکب على الدنیا( و مالا) و لا حریصا علیها وعلى تحصیلها (جاها) و فى الحدیث:

قَالَ الْحَسَنُ الْعَسْکرِی(ع):مَنْ کانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یقَلِّدُوهُ[تفسیر الإمام العسکری، ص299].

مساله 5:یجب تقلید الاعلم مع الامکان على الاحوط و یجب الفحص عنه و اذا تساوى المجتهدان فى العلم او لم یعلم الاعلم منهما تغیر بینهما و اذا کان احدهما المعین الورع او اعدل فالاولى الاحوط اختیاره و اذا تردد بین شخصین یحتمل اعلمیة احدهما المعین دون الاخر تعین تقلیده على الاحوط

پیام امام(ره)تاریخ13/12/67

مجتهد باید به مساله خود احاطه داشته باشد.

یکى از مسائل بسیارمهم در دنیاى پر آشوب کنونى نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیم‏گیرى ها است. 8/10/67

آشنایى به روش برخورد با حیله‏ها و تزویرهاى فرهنگ حاکم بر جهان،

داشتن بصیرت و دید اقتصادى، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتى سیاسیون و فرمولهاى دیکته شده آنان،

درک موقعیت ونقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایه دارى و کمونیزم که در حقیقت استراتژى حکومت بر جهان را ترسیم مى‏کنند؛ از ویژگیهاى یک مجتهد جامع است.

یک مجتهد باید زیرکى و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامى و حتى غیر اسلامى را داشته باشد. وعلاوه برخلوص و تقوا و زهدى که در خور شان مجتهد است واقعا مدیر و مدبر باشد.

حکومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است.

آیا آنان که در طوفان پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال حوادث کمر شکن بعد از انقلاب نه غصه مبارزه و نه غم جنگ و اداره کشور را خورده‏اند و نه از شهادت عزیزان متاثر شده‏اند و با خیالى راحت و آسوده به درس و مباحثه سرگرم بوده‏اند مى‏توانند در آینده پشتوانه انقلاب اسلامى باشند؟

ولایت، صفحه 4

5. در دیدگاه علما

سوال: آیا ولایت مطلقه فقیه از ابتکارات امام خمینى است؟

پاسخ: شیخ مفید، محقق کرکى، علامه نراقى و صاحب جواهر به این مسئله تصریح کرده‏اند. به علاوه اسلام که دینى جامع و جاوید است، باید براى اجراى احکام سیاسى، اجتماعى، قضایى و نظامى طرح داشته باشد.

5. فرق ولایت فقهی ودیکتاتوری

به خصوص امروز در مقابل ابر قدرتها با فکر فردى نمى‏توان برخورد کرد. بدون قدرت و رهبرى صحیح، بسیارى از احکام اسلام تعطیل مى‏شود.نظیر مبارزه با سمتگرفَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللّهِ[حجرات/9].

و نظیر باز داشتن جنایتکاران از منکرات بین المللى، حمایت از مستضعفان، ایجاد عدالت، خنثى کردن توطئه‏ها، دفاع از مرزها، محو طاغوتها، امر به معروف و دعوت به اسلام درسراسر دنیا و امثال آن.

آیا اجراى این احکام را خداوند از ما مى‏خواهد یا خیر؟

آیا به طور فرادا مى‏توان این احکام را عمل کرد یا خیر؟

آیا پیامبر(ص)و امیر المومنین(ع)این احکام را اجرا کردند و نظام تشکیل دادند یا خیر؟

با این مقدمات نیاز به حاکم، حکومت و اطاعت مردم و انسجام و قدرت ضرورى است.

لکن هنر اسلام آن است که گفته اینها باید در چارچوب فقاهت، عدالت و کفایت باشد، ولى فقیه؛ یعنى کسى که همین سه شرط را دارد.

در مسائل فرهنگى و برخورد با هنر به معناى اعم چون نقاشى، عکاسى، مجسمه سازى، موسیقى،تئاتر، سینما، خوشنویسى و... درحل معضلات طبى هم چون پیوند اعضاى بدن انسان و غیرانسان به انسانهای دیگر و... تغییر موضوعات حرام و حلال در ازمنه و امکنه مختلف، چگونگى انجام فرایض در سیر هوایى و فضایى،... ترسیم و تعیین حاکمیت ولایت فقیه در حکومت و جامعه.... که همه اینها گوشه‏اى از هزاران مساله مورد ابتلاى مردم و حکومت است که فقهاى بزرگ در مورد آنها بحث کرده‏اند....

و اگر بعضى ازمسائل در زمانهاى گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است،فقهای امروز بایدبراى آن فکرى بنمایند.

مهم شناخت درست حکومت و جامعه است که بر اساس آن نظام اسلام بتواند به نفع مسلمانان برنامه ریزى کند که وحدت رویه و عمل، ضرورى است و همین جا است که اجتهاد مصطلح در حوزه‏ها کافى نمى‏باشد، بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‏ها هم باشد، ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و به طور کلى در زمینه اجتماعى وسیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم‏گیرى باشد؛ این فرد در مسائل اجتماعى وحکومتى مجتهد نیست و نمى‏تواند زمام جامعه را به دست گیرد.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَى خُلَفَائِ. قَالُوا: وَ مَا خُلَفَاوک؟ قَالَ: الَّذِینَ یحْیونَ سُنَّتِی وَ یعَلِّمُونَهَا عِبَادَ اللَّهِ[منیة المرید، ص101].

قَالَ الْحَسَنُ الْعَسْکرِی(ع):فَأَمَّا مَنْ کانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یقَلِّدُوهُ وَ ذَلِک لَا یکونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَهِ‏لَاجمیعهم[تفسیر الإمام العسکری، ص299].

قالَ صَاحِبِ الزَّمَانِ(عج):وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکم وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیهِمْ[کمال الدین، ج2، ص483].

چطور مى‏توانیم به فقیهى مراجعه کنیم و از او بپرسیم نظرتان درباره طرح کمپ دیوید، طرح فهد، مسئله زمین و ... چیست و او بگوید نمى‏دانم! کوتاه سخن آنکه فلسفه مراجعه به فقیه در حوادث واقعه پاسخ گرفتن است و پاسخ دادن تنها از فقیهى بر مى‏آید که شناخت عمیق در مسائل سیاسى و اجتماعى داشته باشد.

نظرات 1 + ارسال نظر
عمار نامه پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:12 ق.ظ http://ammar-name.mihanblog.com

و خدایی که همین نزدیکیست ...
تایستان 88 بود که ندای" این عمار" سراسر وجودم را فرا گرفت و بر آن شدم که دراین فضای جنگ نرم خودم را بسازم و بنویسم آنچه را...
نیت،نیت پاک و هدف،هدف بزرگی است که به یاری همه ی دوستان و روشنگران و مهرجویان و به یاری حضرت دوست به اهدافمان نزدیک شویم .
از آنجا که مطالب شما را بگونه ای همسو با اهداف وبلاگ دیدم از شما خواهشمندم پس از مشاهده ی مطالب وبلاگ با نظرات سازنده مرا در این راه یاری نمایید و در صورت تمایل این وبلاگ را در لیست لینکهای خود قرار دهید تا عمار را در رسیدن به هدفش یاری رسانید.
این وبلاگ به هیچ حزب و نهادی وابسته نیست .
و من الله التوفیق
عمار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد